بی نام و نشون

ساخت وبلاگ

این دومین باره که اسم چیزی رو مقاومت و امید میذارم، و درست همون لحظه‌ای که جون گرفته میمیره ...

اینجا

توی پرانتز: قصد نداشتم اینجا چیزی بنویسم، اما چون مورد اول اینجا بود دومی رو هم گذاشتم. 

بی نام و نشون...
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 3 تير 1398 ساعت: 1:56

میخواستم بهش زنگ بزنم و بگم  "سلام." میخواستم بگم "زنگ نزدم که بگم ببخشید بابت اتفاق هایی که افتاد، زنگ نزدم  که بگم میبخشمت برای اتفاق هایی که افتاده، زنگ نزدم که بگم اتفاق هایی که افتاده رو فراموش میکنم یا فراموش کن، زنگ نزدم بگم که بیا همه چیز رو بیخیال بشیم" میخواست بی نام و نشون...ادامه مطلب
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 3 فروردين 1396 ساعت: 1:53

تاثیری که کم شدن دمای هوای محبت روی آدم ها میذاره به مراتب بیشتر از تاثیر کم شدن دمای هوای محیطه. گاهی یکهو به خودت میای و میبینی توی یه ظهر با دمای 22 درجه ای نشستی وسط حیاط با یه پلیور و یه شلوار گرمِ زمستونه پشت به آفتاب و داری میلرزی و در حین لرزیدن شب های زمستونی ای رو به یاد میاری که با یه تاپ بی نام و نشون...ادامه مطلب
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 7:31

ظهری بود، همین امروز، نشسته بودم تو ورودی خونه طبق عادت همیشگی جوراب و کفش رو اونجا میپوشیدم. جوراب و کفش سمت راست تموم شد و حین عوض کردن زاویه دیدم برای پوشیدن لنگ های سمت چپ چشمم افتاد به درخت نارنج که رو به روم بود، چقدر نارنجی هاش بزرگ شده بود، تو یه قسمت هایی از درخت رنگ غالب رو به راحتی میتونستی نارنجی تشخیص بدی حتی؛ بعدش یاد پارسال افتادم که اولین سالی بود که میوه داده بود و کلا دوتا دونه داشت و تا قبل از نارنجی شدنشون کسی متوجهشون نشده بود. و همین چند دقیقه پیش مرورگر تا صفحه فیسبوک رو باز کرد فیسبوک یادآوری کرد که پارسال دقیقا همین روز از دوتا دونه نارنجیِ درخت نارنج نوشتم و عکس گذاشتم! گویا تو تقویم من 8ژانویه روز نارنجی های درخت نارنجه. توی پرانتز: سال های اول به شدت از این درخت بدم میومد چون برای کاشتنش یاس دوست داشتنیم رو کنده بودن؛ اون روزها هیچوقت فکر نمیکردم بتونم یه روزی دوست داشته باشم این درخت رو؛ توی پست پارسال هم همین نکته رو گفته بودم حتی! بی نام و نشون...ادامه مطلب
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت: 14:38

حوالی 5:30 صب بود که زنگ زد، با سهیل بودن، همونطوری که داد میزد گفت کجایی، گفتم خواب! کجا باید باشم، گفت پاشو بابا پاشو برو تو حیاط برفههههه!!! داره برف میااد!! حوصله نداشتم، قطع کردم دوباره خوابیدم، چند دقیقه بعد باز زنگ زد، این روزها بیحال تر از چیزی ام که با برف اومدن برای احتمالا اولین بار تو شهر گرمسیریمون بخوام سرحال بیام قطع کردم و گوشی رو خاموش و باز خوابیدم و خوابم نبرد، ولی بلند نشدم، نتونستم مهربون باشم هرکار کردم! صبح که بلند شدم کلی عکس و فیلم گرفته بودن دوتایی و کلی خوش گذرونده بودن و من هنوز با دیدن هیچکدومشون ذوق نمیکنم!! بی نام و نشون...ادامه مطلب
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت: 14:38

یازدهمین شب از ماهِ قمریه و ماه نزدیک به حالت کامل، سفید و شفاف و پرنور.آسمون پره از تکه های کوچیک و بزرگ و تیره و شفاف از ابر، یه جاهایی فشرده و کنار هم یه جاهایی باز و جدا جدا، با باد حرکت میکنن، آروم آروم.حیاط روشنِ روشنه از نور ماه، آروم آروم یه تکه ابر جلوش رو میگیره، حیاط کمی تاریک میشه، چند دقیقه بعد تکه ابر کنار میره، حیاط دوباره روشن میشه؛ و یک دقیقه بعد ابر بعدی و پشت اون هم همینطور ابرهای بعد. چند دقیقه که توی حیاط بایستی، توی غمگینانه ترین حالت ممکن هم که باشی، لبخند میزنی به بازی ابرها و ماه و نوری که توی حیاط پخش میکنند. بی نام و نشون...ادامه مطلب
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت: 14:38

بعضی آدم ها انگار از دور جذاب ان فقط، از دور خوب ان، از دور خواستنی ان. میخوایشون، نزدیکت، دوستت، رفیقت، نزدیک که شدند اما، تموم میشن انگار، نه اینکه بد بشن، نه اینکه کم بشن، نه اینکه اتفاق بدی بیافته، نه، فقط دیگه مثل قبل خواستنی نیستن؛ اصلا شاید خودت هم نمیدونی چی میشن، اصلا شاید خودت هم نفهمی چطور شد و چی شد که اینطور شد، ولی میشه، همیشه میشه، بدون اینکه گاهی بخوای یا بدونی.این وسط هیچکس مقصر نیستم، هیچکس اشتباهی مرتکب نشده، اصلا شاید مشکل از شما نیست، مشکل از اون آدم هاست! این وسط اما، بیچاره اون آدم ها.توی این چندسال یکی از نتیجه هایی که بهش رسیدم اینه که من یکی از همون آدم هام، که از دور خوبم، از دور قشنگم، از دور مهربونم... بی نام و نشون...ادامه مطلب
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت: 14:38

فردا آخرین کلاس دورانِ کارشناسی ام رو دارم، و هیچکدوم از دوستان و همراه های همیشگی کلاس ها باهام نیستن سر اون کلاس.غم انگیزه، غم انگیز...توی پرانتز:  .گفتم به بچه ها، گفتن فردا میان دانشگاه، بیشتر بخاطر من احتمالا. بعد از کلاس البته، کلاسم ساعت 7 صبحه!2. الان دیدم که 500 تا یادداشت دارم اینجا، دقیقا 380 تا منتشر شده و 120تا چرکنویس. یه مدته کمتر چرکنویس مینویسم و هرچی هست منتشر میشه! بی نام و نشون...ادامه مطلب
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 54 تاريخ : جمعه 17 دی 1395 ساعت: 12:56


امروز اول آبانه، اول آبان 95

27امین آبانی که میبینم





بی نام و نشون...
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : آبان,آبان ماه,آبانگان, نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 82 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 5:04

و وقتی یک روز تولدت اینقدر خوب و عالی میگذره که یادت میره توی خونه ات و توی یکی از تاریخ های حافظه ات برای روزت چند خطی به یادگار بذاری!دیروز به معنای واقعی کلمه یکی از بهترین روزهای زندگی ام بود؛ روزی که با وجود یکی دوتا بغضی که سرظهر نشوند ولی باز هم یکی از رتبه های یک تا دهِ بهترین روزهای زندگی ام رو داشت. و خوشحالم براش. بی نام و نشون...ادامه مطلب
ما را در سایت بی نام و نشون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fb-namoneshonc بازدید : 60 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 5:04